بالاخره بعد از مدت ها مسدود بودن وبلاگ دوباره راه اندازی شد .....
نمی دونید چقد خوش حالم ...
موزیک ویدئو:موزیک ویدئو رویای ما شادمهر عقیلی و ابی
دانلود آهنگ رویای ما (سرور اصلی لینک مستقیم) (سرور 1) (سرور کمکی)
.
Chicken Invaders 4 Ultimate Omelette Easter Edition v4.13 2012 امروز برای شما کاربران عزیز جدیدترن نسخه و آخرین ورژن بازی محبوب مرغ های مهاجم 2012 Chicken Invaders رو آماده دانلود کردم. این بازی یکی از بازی های پرطرفدار و محبوب می باشد که با توجه به سادگی خود بسیاری از افراد را در مجموعه طرفداران خود جای داده است. این بازی کامل بوده و احتیاجی به کرک ندارد. از قابلیت مهم این نسخه آیتم های مخفی جدید می باشد. شما هم اکنون می توانید بازی چیکن اینویدرز 2012 را با حجم کم از این وبلاگ دریافت نمایید.
نیازمندی ها:
Microsoft Windows 98/Me/2000/XP/Vista/7
900MHz CPU
256MB RAM
DirectX 8.0
3D graphics card
.
.
ادامه مطلب...
امروز برای شما دوستان عزیز بازی فکری ، کم حجم ، عجیب و بسیار زیبا Lament برای کامپیوتر PC رو آماده دانلود کردم. این بازی مشابه بازی لیمبو Limbo می باشد. سبک بازی معمایی است و حس ماجراجویانه شما را تحریک می کند. در این بازی خبری از زرق و برق بازی هایی که با هزینه های بسیار زیاد ساخته می شوند نیست ،هم چنین بازی از صداگذاری بسیار خوبی بهره می برد.
ریتم کلی موسیقی بازی حال و هوای بسیار مرموزی دارد و بازی را بسیار جذاب کرده است ، شخصیت اصلی بازی ، دختری است که وظیفهاش زنده کردن موسیقی در دنیای بدون آهنگ است ، موانع بسیاری بر سر راه او قرار گرفتهاند که هر کدام با ملودی خاصی باز میشوند. شما هم اکنون می توانید این بازی کم حجم را از این وبلاگ دریافت نمایید.
ادامه مطلب...
آهنگساز:مرتضی پاشایی - میلاد ترابی / تهیه کننده : مهدی کرد / مدیر پخش : مسعود محمدی
ترانه : مهرزاد امیرخانی - علی بحرینی/ تنظیم : مرتضی پاشایی - میلاد ترابی - گروه پازل - پیمان عیسی زاده
نوازنده : پیام طونی - بهنام حکیم - مسعود همایونی - رضا تاج بخش - فیروز ویسانلو- امید حجت
ادامه مطلب...
#cccccc" scrolling="no">')
صف نانوایی وایساده بودم ............
نوبت من شد
نونوا میگه: نون می خوای ؟
گفتم : پـــ نــــه پـــ
اومدم از بچه های شما تایپ کردن یاد بگیرم...... :D
شب کريسمس بود و هوا، سرد و برفي.
پسرک، در حاليکه پاهاي برهنهاش را روي برف جابهجا ميکرد تا شايد سرماي برفهاي کف پيادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شيشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه ميکرد.
در نگاهش چيزي موج ميزد، انگاري که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب ميکرد، انگاري با چشمهاش آرزو ميکرد.
خانمي که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمي مکث کرد و نگاهي به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقيقه بعد، در حاليکه يک جفت کفش در دستانش بود بيرون آمد.
- آهاي، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق ميزد وقتي آن خانم، کفشها را به او داد.پسرک با چشمهاي خوشحالش و با صداي لرزان پرسيد:
- شما خدا هستيد؟
- نه پسرم، من تنها يکي از بندگان خدا هستم!
- آها، ميدانستم که با خدا نسبتي داريد!
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت
درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .
پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟
از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و...
حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند
توضیحات آهنگ
با عرض سلام و تبریک روز بزرگ و ملی خلیج فارس اینبار با آهنگ تیتراژ یکی از سریال های پر طرفدرا و طنز ایرانی در خدمت شما بازدید کنندگان محترم سایت هستیم . این آهنگ مربوط به تیتراژ پایانی سریال ساخت ایران می باشد که جدیدا در حال توزیع در سطح کشور است . شما می توانید هم اکنون از امکانات سایت آذرآوا برای آهنگ جدید رضا یزدانی با نام ساخت ایران استفاده نمایید . از امکانات سایت برای این آهنگ می توان به دانلود با دو کیفیت ،پخش آنلاین ، متن وکد آهنگ برای وبلاگ اشاره نمود که شما قادرید تا از هریک از این امکانات به صورت رایگان استفاده نمایید . امیدواریم از شنیدن و یا دانلود این آهنگ لذت کافی را ببرید .
متن آهنگ تیتراژ سریال ساخت ایران از رضا یزدانی
تو هر سخت و آسونی پا به پای توام
برای ساخت ایران توی شادی و غم
تو می دونی همراه و هم صدای توام
دیگه شدم خسته از غربت دیگه شدم خسته از این غم
همه شب هامو دلتنگم همه روزهامو دلگیرم
همه دنیا یه زندونه وقتی که دورم از این خونه
می خوام از غصه برکردم شدم از این قصه دیوونه
بی هدف به هر طرف دنبال یه سراب
خوشبختی کجاست خوشبختی کجاست
می زنم نقاب خودمو می زنم به خواب
می زنم به هر در اما بی جواب
خسته ام از این راه دور
سخت و بی نشون سرد و سوت و کور
بسته چشممو بی تو دسته را
هرقدم میشم از دور
بی تو گم شدم مقصدم تو باش
مرزپرگهر سرزمین نور
دانلود در ادامه مطلب.....
ادامه مطلب...
الف . کدام یک خسته و خواب آلود به نظر میرسد؟
ب.آیا میتوانید دوقلو ها را تشخیص دهید؟
ج.چند زن در تصویر فوق وجود دارد؟
د.چند نفر خوشحالند ؟
ر.چند نفر ناراحت هستند ؟
اگر توانستید به سئوالات فوق جواب پیدا کنید قطعا شما جزو باهوشترین افراد هستید !فیلم جدید و زیبا و اجتماعی سوت پایان با کیفیت عالی DVD
ادامه مطلب...
فیلم جدید و زیبا و اجتماعی سیسیلی ها با کیفیت عالی DVD
ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری می رود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور می شود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل …
پروفسور «باهر»، جامعه شناس و بنیان گذار رفتارشناسی در ایران است. او متخصص برگزاری سمینارها و نشست های عجیب و غریب در حوزه های مختلف و به ویژه روابط زناشویی است. آخرین نمونه از این دست همایش های پروفسور باهر همایش طلاق درمانی است که در حال برگزاری است. بهانه گفت وگوی ما با پروفسور باهر اما رویت یک تیتر در فهرست مقاله های او بود: «هر مرد باید ۴ زن داشته باشد!» این تیتر به لحاظ روزنامه نگاری جذابیت بالایی داشت. این موضوع بهانه ای شد برای گفت وگویی کوتاه اما جالب با پروفسور باهر
ادامه مطلب...
سری جدید بازی پرندگان خشمگین تحت عنوان Angry Birds Space ، نسخه CRD بازی
حتما با بازی Angry Birds آشنا هستید.این بازی تا به حال در چند سری با عناوین: جشنواره کریسمس، فصول، جشنواره شکوفههای گیلاس، جشنواره ماه، ریو و… منتشر شده است که هر کدام ویژگی های خاص خود را دارد،اما این سری از پرندگان خشمگین بسیار جذاب تر از سری های قبلی ارائه شده و دارای ویژگی های بسیار جالب می باشد.در این سری از بازی پرندگان خشمگین به فضا سفر کرده اند و خوک ها نیز به دنبال آن ها رفته و تخم های پرندگان را دزدیده اند که همین امر باعث عصبانی شدن پرندگان و ایجاد جنگ فضایی شده است.هم اکنون می توانید این بازی زیبا را در ادامه ی مطلب دریافت نمایید.
ادامه مطلب...
در تازه ترین تحقیقات انجام شده در دانشگاه کرنل نیویورک مشخص شد: خاک بازی کودکان و ورود گرد و غبار به سیستم گوارشی کودکان خطری برای سلامتی آنان ندارد.
به گزارش ایسنا در اروپای شرقی، بسیاری از کودکان عادت دارند تا هنگام خاک بازی دستان کثیف خود را به دهان ببرند که معمولا مورد خوشایند والدین نیست.
با این حال جدیدیترین تحقیقات صورت گرفته بر روی ۴۸۰ کودک در نیویورک نشان می دهد گل و خاک به مانند سپری در برابر انگل ها و سموم عمل می کند و ورود مقداری از آن به سیستم گوارشی کودک علاوه بر بالابردن مقاومت بدن در برابر بیماریها مشکلی برای سیستم گوارشی ایجاد نمی کند.
در این مطالعه گفته شده كه بیش از دو هزار سال پیش در برخی از مناطق روستایی برای درمان اختلالات روده ای و اسهال از خاک رس و گل استفاده میشد.
براساس گزارش پایاگاه اطلاع رسانی دلفی، با این حال این بدان معنا نیست که به کودکان آموزش داده شود تا خاک بخورند بلکه نباید از ورود احتمالی گرد و غبار و خاک به دستگاه گوارشی کودک نگران شد.
زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد.
وقتی که دقیق نگاه کرد چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود.
زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد طبیعتا یک غول بزرگ پدیدار شد....!!!
زن پرسید : حالا می تونم سه آرزو بکنم ؟؟
غول جواب داد : نخیر ! زمانه عوض شده است و به علت مشکلات اقتصادی و رقابت های جهانی بیشتر از یک آرزو اصلا صرف نداره
زن اومد که اعتراض کنه
که غول حرفش رو قطع کرد و گفت :همینه که هست....... حالا بگو آرزوت چیه؟
زن گفت : در این صورت من مایلم در خاور میانه صلح برقرار شود و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و گفت : نگاه کن. این نقشه را می بینی ؟ این کشورها را می بینی ؟ اینها ..این و این و این و این و این ... و این یکی و این. من می خواهم اینها به جنگ های داخلی شون و جنگهایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل در این منطقه برقرار شود و کشورهایه متجاوزگر و مهاجم نابود شون.
غول نگاهی به نقشه کرد و گفت : ما رو گرفتی ؟ این کشورها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند. من که فکر نمی کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشه کاریش کرد. درسته که من در کارم مهارت دارم ولی دیگه نه اینقدر ها . یه چیز دیگه بخواه. این محاله.
زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: ببین...
من هرگز نتوانستم مرد ایده آل ام راملاقات کنم.
مردی که عاشق باشه و دلسوزانه برخورد کنه و با ملاحظه باشه.
مردی که بتونه غذا درست کنه(!!!) و در کارهای خانه مشارکت داشته باشه.
مردی که به من خیانت نکنه و معشوق خوبی باشه و همش روی کاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نکنه(!!!!!)
ساده تر بگم، یک شریک زندگی ایده آل.
غول مقداری فکر کرد و بعد گفت : اون نقشه لعنتی رو بده دوباره یه نگاهی بهش بندازم....!!
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!
با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد.شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.از زن اصرار و از شوهر انکار.در نهایت شوهر با سرسختی زیاد میپذیرد ، به شرط و شروط ها. زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را. تمام ۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه آت را میباید ببخشی . زن با کمال میل میپذیرد.در دفتر خانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده . زن میپذیرد."چه چیز باعث شد اصرار بر جدائی داشته باشی و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم انداختن را بزنی. زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟ مرد با آرامی گفت :آری . زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر لحاظ نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ، تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم. مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت .وقتی به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامهای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد .خطّ همسر سابقش بود.نوشته بود: " فکر میکردم احمق باشی ولی نه اینقدر. نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شمارهٔ همسر جدیدش بود.تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد . صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت : باور نکردی؟، گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق باشی.این روزها میتوان با ۱ میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شرّ زنان احمق با مهریههای سنگینشان نجات یابند.
یه روز صبح یه مریض به دكتر جراح مراجعه میكنه و از كمر درد شدید شكایت میكنه .
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه: خب، بگو ببینم واسه چی كمر درد گرفتی؟
مریض پاسخ میده: «من برای یك كلوپ شبانه كار میكنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم كه یكی با همسرم بوده!!
در بالكن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالكن، ولی كسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه كردم،
یه مرد را دیدم كه میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید.»
من یخچال را كه روی بالكن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!!
دلیل كمر دردم هم همین بلند كردن یخچاله.
مریض بعدی مياد و دكتر بهش میگه: به نظر میرسه كه تصادف بدی با یك ماشین داشتي. مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینكه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟
مریض پاسخ میده:
«باید بدونید كه من تا حالا بیكار بودم و امروز اولین روز كار جدیدم بود.
ولی من فراموش كرده بودم كه ساعت را كوك كنم و برای همین هم نزدیك بود دیر كنم.
من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیكنید؛
ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!
وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه كه حالش از دو مریض قبلی وخیمتره.
دكتره در حالی كه شوكه شده بوده دوباره میپرسه «از كدوم جهنمی فرار كردی؟!»
خب، راستش توی یه یخچال بودم كه یهو یه نفر اون را از طبقة سوم پرتاب كرد پايين!
اینترنت ملی میشه،فیس بوک تعطیل میشه
سالها میگذره٫طقی به توقی میخوره دوباره اینترنت جهانی میشه وفیس بوک باز میشه
تو میای با ترس وهیجان پروفایلت رو باز کنی
پسوردتو با چه امیدی توی یه سررسید قدیمی نوشتی
...چند روز میگردی و در خوش بینانه ترین حالت پیداش میکنی
لاگین میشی و وای٫میبینی زوکربرگ و نواده هاش چقدر ظاهرش رو عوض کردن...
خدای من،چه سرعتی!!!
اون گوشه موشه ها عکست رو میبینی!
چقدر جوون بودی!
ریلیشن شیبتو میبینی که الان ازدواج کرده و بچه هاش بزرگ شدن!
و اون لحظه تکنولوژی چقدر نوستالژیک و غم انگیز میشه واست...
میری سراغ آلبوم عکسات٫خیلی هاشون دیگه تو این دنیا نیستن...
فیس بوک رو میبندی و دیگه هیچوقت بازش نمیکنی٫
تویی که همیشه آنلاین بودی ٫حالا بزرگترین دردت پسوردیه که فراموشش نمیکنی.
همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به
دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟
روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.
تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.
ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.
آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.
گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟
فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:
باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد.
بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟
دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.
ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.
بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟
نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.
و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.
در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن
عصبانی بودم.
وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد.
همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.
تقاضای او همین بود.
همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.
گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟
سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟
آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟
حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش.
مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟
آوا، آرزوی تو برآورده میشه.
آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .
صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.
در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام.
چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.
خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا
فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه.
اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده.
نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن
مسخره ش کنن .
آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم
نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .
آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.
سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن
"سایمون ایلمور" آلمانی توانسته است در ماه آگوست گذشته 400 عدد نی را درون دهان خود جای دهد به رکورداران جهان بپیوندد.