صف نانوایی وایساده بودم ............
نوبت من شد
نونوا میگه: نون می خوای ؟
گفتم : پـــ نــــه پـــ
اومدم از بچه های شما تایپ کردن یاد بگیرم...... :D
کامپیوتر داشت کار میکرد که یِیهو دود سیاهی از پشتش زد بیرون ! میگه : کامیپوترت سوخت ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ یه برنامه مونده بود سر دلش ، آروغ زد رفلاکس شد